یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

تِر نت

            این اینترنت داره میشه این تِر نت.یعنی این یه فضایی است که ایران تِر زده توش.به هر حال برای رسیدن به آرمان های امام باید این مراحل گذرانده شه.هرچه فضا محدود تر باشه رسیدن به سعادت زود تر اتفاق می افته و از اون طرف جوان ها دیر تر با سیاهی های غرب رابطه پیدا میکنند.از جمله این سیاهی ها میشه به سایت های مستحجن یاهو و جیمیل اشاره کرد و صد برابر بدتر از این ها میتونیم به هات میل اشاره کرد که حتی اشمش هم باعث تحریف و تحریک ذهن بشریت میشه.حالا به تحریک جاهای دیگه کار ندارم.

مبادا روزی که به هاتی خدا دچار شویم زیرا که بلایی است خانمان سوز.

البته فکر نمیکنم که ایرانی جماعت به جهنم بره چون عقیده دارم خدا در این دنیا ما را با جهنم خودش آشنا کرد.جهنم بدتر از این؟؟

من به تمام جوانان بهشتی برین را وعده خواهم داد.

تکبیر..

یه حال توصیف نشدنی

چرا؟نه خوب تو بگو چرا؟میخوام یه چیز بگم ولی نمیشه آخه چرا؟اصلا چجوری بگم؟چه کلمه هایی به کار ببرم؟وای نمیدونم.شده تا به حال یه چیزی بخوای بگی ولی نتونی؟دارم مینویسم سرم پایینه دارم همینجوری مینویسم.فقط دارم مینویسم.آخه چرا؟راستی چی میشه که آدم از زندگی نا امید میشه؟اینو نوشتم واقعا خودمم نمیدونم چی مینویسم.حداقل خیالم راحته که کسی نمیخوندش.یاد روزای بچگیم افتادم که چیزی بلد نبودم بنویسم.یه مداد از خواهرم میگرفتم و فقط خط خطی میکردم.الان دقیقا همون کارو دارم میکنم.فقط به جا کاغذ دارم تو به فضای مجازی مینویسم.چی میشد آدم بزرگ نمیشد؟بچه میموند دلش به همون سیاه کردن کاغذ خوش باشه.دغدغمونم فقط شکستن نوک مداد باشه.هی میخوام حرف دلمو بزنم ولی هرچی مینویسم دارم چرت میگم.

من قول اهنگ:

میرمو میرمو

آره دیوونمو

کم میشه شررمو

آره بی معرفت....

ب=باحال

اصولا آدم ها دو دسته اند.البته دو دسته اصلی و یه دسته فرعی هم داره که زیاد مورد پسنده جامعه نیست.دسته اول را آدم هایی تشکیل میدهند که ذات باحالی دارند.یعنی باحال بودن براشون ذاتیه.

و نمونه این انسانها در مدارس و در ردیف اخر کلاسها به وفور پیدا میشوند.البته در جاه های دیگر نیز هستند اما کمتر شایدم بیشتر.دسته دوم انسانهایی هستند که قیافتا باحال نیستند.یعنی باحال بودن براشن عرض خاص هست.یعنی ممکن الباحالند یعنی هم میتونند باحال باشن هم نه.ولی اکثرا باحال هستند.حالا دسته سوم که من کلا بهشون علاقه ای ندارم رو میگم.دسته سوم از آدمای گنده جامعه هستند که همون طور که گفتم کسی باحاشون حال نمی کنه.دسته سوم بر عکس باحالا که باحالی براشون ذاتیه برای اونا گند بودن ذاتیه.این دسترو میتونیم در ردیف های جلوی کلاس ها پیدا کنیم و حتما با این افراد تماس داشتین.

من خودم اصولا سعی میکنم باحال باشم و به گفته دوستان تونستم که باحال باشم.اینو نوشتم تا شما هم همیشه سعی کنین یه کاری کنین دیگران باهاتون حال کنن.

نمیدونم آیا تونستم منظورمو تو این نوشته پیاده کنم یا نه.ولی اون چیزی که خواستم بگم اینه که همیشه دسته اول باشین.اگرم نشد حد اقل دسته دوم باشین.

تنهایی

                        


اشک هایم که به اهتزاز در می آیند

دیگر دستهایم به استقبالشان نمیروند

پاهایم که راه میروند

دیگر سایه ام همراهیش نمیکند

دستهایم که شروع یه نوشتن میکتد

دیگر مغزم پابه پایش نمی کوشد

دیگر کبوتر ها هم با کبوتر ها نمیروند

و باز ها هم همبازی یکدیگر نیستند

    اری این است قصه سرزمین جدائی ها


اَلَکی

نشسته بودیم با دوستان یه بحثی در گرفت مبنی بر اینکه دختر رو باید دوست داشت یا پولشو؟

که دیدم بحث خیلی بالا گرفت که یحو یه چیزی پروندم.

گفتند که ماه مجلس     پولی ز جیب ندارد

ریدم به زلف آن یار      که آه در بساط ندارد 

خو راست میگم دیگه.

گذشت

ز تقصیر من در گذر مرد باش

بشورش دلت را پیمبر بباش

کسی را خدایش کرامت نداد

مگر با گذشت و گذر از شکار

ندیدم که جنگی به پایان برد

مگر با خموشی یک با خرد

توهم من ببخشا ز لطف خودت

وگرنه کنم ادمت با کتک

باز باران یادم آورد

                 



باز باران

با کمانه

میزند بر صورت من

یاد زخم جاودانه


باز باران می سراید

تلخی درد دلم را

باز باران می سراید

از کثیفی زمانه



ادامه مطلب ...