یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

دو دل

این سرک ها که می کشی

آتش زنه ای است بر جسم داغ دیده ام

یا ماه شو در آسمان صاف

یا ابر شو در آسمان شهر

این گونه که هستی کفر است

   "ماهی هستی در آسمان ابری شهرم"

بیهوده زیستن

هردم,هرلحظه,هرساعت از زمان             آه بر میاورم که چرا زنده ام من

روی منو روی شما دگر آب روی نیست     شرمم نباد اگر مرده نامم در این جهان