یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

آرزوهای برگشتی


                       

آخرین پست سال نود.الان در دقیقه نودِ سال نود هستیم.


همیشه همین بوده.همین هم خواهد بود.اگر هر چیزی بر اثر اصطحلاک تغییر کنه این یه مورد ثابت میمونه.

همیشه وقتی کوچک هستی آرزو های بزرگ داری ولی به محض این که بزرگتر می شی یا بهتر بگم وقتی حقیقت زندگیو میفهمی رویاهات کوچکتر می شن.

همان گربه دوران ابتدائی که نخ لباس را آنقدر کشید تا لباس کوچک شد.فرقی نمیکند الان که بزرگتر شدم همان گربه داره آرزوهای من را میکشه.

حالا که به آخر سال نود رسیدیم گفتم بزار یه صورت مالی از سالی که گذشت واسه خودم بگیرم.گرفتم چند بار هم گرفتم ولی مثل هر سال بازم تراز نشد.همیشه باید بالا بیارم.حالا موندم چیکار کنم با این همه بدهکاری.با این همه آرزوهایی که رفتنو پاس نشدن.تازه هنوز واسه سال قبلیا پاس نشدن که کلی آرزوی برگشتی بهش اضافه شد.

هیچ وقت آرزوهایی که برگشت می خورن دست از سرت ور نمی دارن.همش بهت میگن این دفعه مارو بخابون به حساب حتما پاس میشیم.اما یه چیزیو نمی دونن.بهشون دروغ گفتم و اونم حساب خالی منه که هیچ وقت پر نبوده.اکثر اوقات آرزوهایی که کارتو راه میندازن پاس نمیشه بلکه فقط همونایی پاس میشه که اگه نشه هیچ فرقی به حالو روزت نداره.


اِ اِ اِ  دارن زنگ میزنن.من برم ببینم کیه.

.....

برگشتش زدن.امیدمون به همین یه دونه بود که اونم پاس نشد.


سال 1390 تموم شد.با آرزوی پاس شدن همه آرزوها برای همه.

                                     به پایان آمد این دفتر

                                                                     حکایت همچنان باقی است.

ساده,بس است

             


همین که می آیی

همین که اشاره گرقلم می شوی بر لوح سفیدم

همین که برایت شبه شعری می سرایم

بس است

ساده که می خواهمت بهتر تصورت میکنم

همین که گاهی سری به ساحلت میزنی 

همین که این گستره خشک را لمس میکنی

همین که هر دفعه که می آیی 

و ذره ذره مرا به اعماقت میبری 

بس است

ساده که تصورت میکنم بیشتر می خواهمت 

همین که خیالم را می دزدی 

همین که بی قافیه برایت میسرایم 

همین که بی تکلف حست میکنم 

بس است

بیشتر هم نمی خواهم 

اگر بیشتر بشوی لبریز میشوی از وجودم 

حیف من می شوی.

غ.م

            

دستم که به نوشتن میرود

حاصل غ.م می شود حاصلش

پس زمینه زندگیم شده است

حتی بدتر

حکاکی شده است بر تابوت وجودم

سرنوشت است 

چه میشود کرد

نوشتند غ.م

گفتند برو زندگی کن