یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

یک پنجره،کافیست

فقط تا فردا می نویسم.

اَلَکی

نشسته بودیم با دوستان یه بحثی در گرفت مبنی بر اینکه دختر رو باید دوست داشت یا پولشو؟

که دیدم بحث خیلی بالا گرفت که یحو یه چیزی پروندم.

گفتند که ماه مجلس     پولی ز جیب ندارد

ریدم به زلف آن یار      که آه در بساط ندارد 

خو راست میگم دیگه.

گذشت

ز تقصیر من در گذر مرد باش

بشورش دلت را پیمبر بباش

کسی را خدایش کرامت نداد

مگر با گذشت و گذر از شکار

ندیدم که جنگی به پایان برد

مگر با خموشی یک با خرد

توهم من ببخشا ز لطف خودت

وگرنه کنم ادمت با کتک