-
همه برای تو
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 18:41
فغان حافظ و سعدی همه برای تو بود شب ازغزل به سپید آمدن برای تو بود به هر طرف که رسیدم به صد زبان گفتند که شعر هدیه ناقابلی برای تو بود.
-
عادت
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 20:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اینجا که هستم عادت کرده ام به قرارهایی که دیر شد اینجا که هستم عادت کرده ام که عادت کنم به همه چی بهاری گذشت ابرها گریه کردند و تو نیامدی پاییز گذشت درختان ناکام برگ هایشان را ریختند و تو نیامدی نیامدنت را به فال نیک میگیرم شاید تو هم به عادت ما...
-
تابوت
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 20:14
برازنده تو است که بسازم تابوتی از وجودم تا دراز بکشی در من که یکی شویم تا ابد آری این چنین می شود که می گویند مرگ شیرین است.
-
دو دل
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 22:42
این سرک ها که می کشی آتش زنه ای است بر جسم داغ دیده ام یا ماه شو در آسمان صاف یا ابر شو در آسمان شهر این گونه که هستی کفر است "ماهی هستی در آسمان ابری شهرم"
-
بیهوده زیستن
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 23:31
هردم,هرلحظه,هرساعت از زمان آه بر میاورم که چرا زنده ام من روی منو روی شما دگر آب روی نیست شرمم نباد اگر مرده نامم در این جهان
-
تلخ
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 21:58
گاهی نگاهی خشک میسازد لبخند را بر لبت گاهی نگاهی تو را به سخت ترین های وجودت فرو می برد گاهی نگاهی آنقدر عمیق است که تو را جذر می گیرد از خودت گاهی آنقدر لبخند ها تلخ می شود که فرهادها هم شیرین هایشان را نمیشناسند .
-
تکرار
شنبه 6 خردادماه سال 1391 22:04
اینها قبول نمی کنند آنها قبول نمی کنند جنگ میشود میمیریم . . . زنده میشویم اینها قبول نمی کنند آنها قبول نمیکنند جنگ میشود میمیریم . . این قصه هیچ گاه تمام نمی شود.
-
هرزگی
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 23:49
برگی از دفتر صد برگ نگاهم هستی تو ورق خواهی خورد پلک خواهم زد من هست باقی هنوز دفتر خط دارم. مغز چوبی هم هست که کمک خواهد کرد برود راه هنوز دستَکِ هرزه من که کمک خواهد کرد بنویسد بازم که دوست دارم.
-
رفتن
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 21:44
فصلی دیگر آمد اما هنوز درگیرم با زمستان قطبی وجودم هنوز درگیرم با زمستانه های چمدانم فصلی دیگر آمد اما هنوز درگیرم با کاپشنی که میپوشمش هر روز چه می شود کرد زمستان بد ناجوان مردانه شد بعد از رفتنت.
-
آرزوهای برگشتی
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 14:47
آخرین پست سال نود.الان در دقیقه نودِ سال نود هستیم. همیشه همین بوده.همین هم خواهد بود.اگر هر چیزی بر اثر اصطحلاک تغییر کنه این یه مورد ثابت میمونه. همیشه وقتی کوچک هستی آرزو های بزرگ داری ولی به محض این که بزرگتر می شی یا بهتر بگم وقتی حقیقت زندگیو میفهمی رویاهات کوچکتر می شن. همان گربه دوران ابتدائی که نخ لباس را...
-
ساده,بس است
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 20:50
همین که می آیی همین که اشاره گرقلم می شوی بر لوح سفیدم همین که برایت شبه شعری می سرایم بس است ساده که می خواهمت بهتر تصورت میکنم همین که گاهی سری به ساحلت میزنی همین که این گستره خشک را لمس میکنی همین که هر دفعه که می آیی و ذره ذره مرا به اعماقت میبری بس است ساده که تصورت میکنم بیشتر می خواهمت همین که خیالم را می دزدی...
-
غ.م
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 23:49
دستم که به نوشتن میرود حاصل غ.م می شود حاصلش پس زمینه زندگیم شده است حتی بدتر حکاکی شده است بر تابوت وجودم سرنوشت است چه میشود کرد نوشتند غ.م گفتند برو زندگی کن
-
توهین نمی کنم
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 14:06
سازگاریت را با زمین دلم از دست داده ای نگاهت را خشم آلود نکن,توهین نمی کنم هنوز هم گل هستی اما دیگر بویت مشام من را به حیرت وا نمی دارد دیگر دیدنت مرا به یاد خالقت نمی اندازد توهین نمی کنم هنوز هم گل هستی اما نه در نگاه من در نگاه دیگری.
-
اینبار بدون عنوان
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 12:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA آنقدر چیز ها اتفاق می افتد که نمیدانم از کدامشان شروع کنم احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم بدون فیلم نامه احساس می کنم زمان به سرعت میگذرد گویی از کنار لحظه ها می گذرم بی آنکه لمسشان کنم این روز ها بدون اینکه زندگیشان کنم...
-
تِر نت
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 14:26
این اینترنت داره میشه این تِر نت.یعنی این یه فضایی است که ایران تِر زده توش.به هر حال برای رسیدن به آرمان های امام باید این مراحل گذرانده شه.هرچه فضا محدود تر باشه رسیدن به سعادت زود تر اتفاق می افته و از اون طرف جوان ها دیر تر با سیاهی های غرب رابطه پیدا میکنند.از جمله این سیاهی ها میشه به سایت های مستحجن یاهو و...
-
یه حال توصیف نشدنی
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 17:52
چرا؟نه خوب تو بگو چرا؟میخوام یه چیز بگم ولی نمیشه آخه چرا؟اصلا چجوری بگم؟چه کلمه هایی به کار ببرم؟وای نمیدونم.شده تا به حال یه چیزی بخوای بگی ولی نتونی؟دارم مینویسم سرم پایینه دارم همینجوری مینویسم.فقط دارم مینویسم.آخه چرا؟راستی چی میشه که آدم از زندگی نا امید میشه؟اینو نوشتم واقعا خودمم نمیدونم چی مینویسم.حداقل خیالم...
-
ب=باحال
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 19:02
اصولا آدم ها دو دسته اند.البته دو دسته اصلی و یه دسته فرعی هم داره که زیاد مورد پسنده جامعه نیست.دسته اول را آدم هایی تشکیل میدهند که ذات باحالی دارند.یعنی باحال بودن براشون ذاتیه. و نمونه این انسانها در مدارس و در ردیف اخر کلاسها به وفور پیدا میشوند.البته در جاه های دیگر نیز هستند اما کمتر شایدم بیشتر.دسته دوم...
-
تنهایی
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 12:49
اشک هایم که به اهتزاز در می آیند دیگر دستهایم به استقبالشان نمیروند پاهایم که راه میروند دیگر سایه ام همراهیش نمیکند دستهایم که شروع یه نوشتن میکتد دیگر مغزم پابه پایش نمی کوشد دیگر کبوتر ها هم با کبوتر ها نمیروند و باز ها هم همبازی یکدیگر نیستند اری این است قصه سرزمین جدائی ها
-
اَلَکی
جمعه 23 دیماه سال 1390 17:00
نشسته بودیم با دوستان یه بحثی در گرفت مبنی بر اینکه دختر رو باید دوست داشت یا پولشو؟ که دیدم بحث خیلی بالا گرفت که یحو یه چیزی پروندم. گفتند که ماه مجلس پولی ز جیب ندارد ریدم به زلف آن یار که آه در بساط ندارد خو راست میگم دیگه.
-
گذشت
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 19:55
ز تقصیر من در گذر مرد باش بشورش دلت را پیمبر بباش کسی را خدایش کرامت نداد مگر با گذشت و گذر از شکار ندیدم که جنگی به پایان برد مگر با خموشی یک با خرد توهم من ببخشا ز لطف خودت وگرنه کنم ادمت با کتک
-
باز باران یادم آورد
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 21:14
باز باران با کمانه میزند بر صورت من یاد زخم جاودانه باز باران می سراید تلخی درد دلم را باز باران می سراید از کثیفی زمانه باران با باد آمد گوشم اویخت یاد آن روزهای آبی خاطرات شهر آباد کشورم ایران آزاد باز باران با سخاوت یادم اورد ناله های گربه ای که گفت بر من رفت از دست چی؟؟ایران باز باران تند تر شد یادم امد هان جوانان...
-
تکرر ایام
جمعه 6 آبانماه سال 1390 02:17
چشامو با اهنگ گوشیم که هرروز صبح(به جز جمعه)دهنمو(18+)باز کردم وباز چشمم به ساعت روی دیوار افتاد که عین عزرائیل وایستاده بالا سرم و هر دقیقه میخواد بهم بگه پاشو پاشو.... از جام پا میشیم و مسیر مستقیم سمت چپ رو انتخاب میکنم و به سمت دستشویی میرم.کارامو میکنم و میرم دانشگاه و بعد از چندتا کلاس منضجر کننده و شنیدن کمی...
-
به درک
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 15:37
یک نفر آنشب از جور صداى تو شکست و تو میخندیدى بهجهنم که شکست دلکى بود دلش ... دلک بىکلکى بود دلش دلک زخمى آشفتهى عاشقپیشه ... الکـى بــود ولـــش.........
-
روز شمار
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 15:52
باز غم تنها بودنم را به رخت میکشم و بازگدایی لحظه های با تو بودن را میکنم ثانیه شمار لحظه های خود شده ام تا زیبا ترین ساعت ها را در کنار تو باشم زیباترین شعر ها اماده خواندن برای تو هستند و زیبا ترین ملودی ها اماده نواختن برای ورودت و چه زیباست هیاهوی قبل از آمدنت
-
زیر خاک
شنبه 23 مهرماه سال 1390 12:01
ما مرده دلان را دگر افسوس نماند از گردش این چرخ دگر یار نماند خاریم و ملولیم ز رنگانگی شهر از بس که در این ره همه هفت رنگ بدیدیم از بس که ندیدیم در این شهر نشانی مانقشه راهی به دل خاک کشیدیم گر ما همه از خاک براییم و برانیم پس این همه بار از پس این شهر به چه خواهیم؟؟
-
تو
شنبه 23 مهرماه سال 1390 11:34
باغ دل مرا کسی جز رنگ تو سبز نمیکند داغ دل مرا کسی جز نَفَس تو سرد نمی کند بی تابی من را کسی جز روی تو مرهم نیست ظاهر خمولم را کسی جز نام تو هویدا نمی کند سرمه خاموشی صدایم را کسی جز اسم تو رسا نمی کند و درخت زندگی ام را فقط بودن تو زنده نگه میدارد
-
حس غم
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 16:05
آنقدر خوب بودی که ز وقتی رفتی همه جا غم حس شد کوچه ها تنگ شدند سایه ها گم شدند گل کاشی پژمرد دلت از دستم رفت ولی...........تا کی حسرت؟؟؟ بعد تو من نفسم را نه ز تو بلکه از دنیا ستانم بعد تو من حسرتم را می فروشم پشت بر غم میکنم خوش چرانی میکنم وبه دنیا هم بگویید که من.... درد و رنجش را به مانند چمن له میکنم
-
خواستم بنویسم
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 16:04
خواستم بنویسم . اما کلمه ها را نشنواختم قلم حرکت میکرد اما فقط نام تو را می نوشت نمی دانم هنوز عاشقم یا دفترم کج است که نمی توانم بنویسم.
-
تنهایی
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 16:03
تنهاییم بزرگترین قسمت زندگی من است بزرگترین قسمت زندگی ام تقدیم به تو.... . .
-
یاد روز
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 16:02
خوابیده بودم یادت نگرانم کرد. چه کنم؟؟ یادت که می افتم زمان برایم ثابت قدم می شود کاش میشد به عقب برگشت کاش میشد چراغ ذهنم را دوباره با تو روشن کنم کاش لحظه های با تو بودن دوباره تکرار میشد اما.... تو رفتی و از مداد رنگی زندگیم فقط مشکی را برایم باقی گذاشتی بدون تو دگر پاییز هم رنگی ندارد تو رفتی و من قلم زنان به...